تحریم‌های جدید آمریکا و سرنوشت «برجام»

labelحسین خاموشی

تابستان سال ۱۳۸۱ (اگوست سال ۲۰۰۲) بود که سازمان مجاهدین خلق در کنفرانسی خبری -که به پشتوانه دولت آمریکا راه اندازی شده بود- از تاسیسات غنی سازی نطنز ایران پرده برداری کرد. این رویداد فصل جدیدی را در سیاست خارجی جمهوری اسلامی گشود که حدود ۱۶ سال از آن می گذرد. دولت جمهوری اسلامی با سرمایه گذاری بر روی بیشتر ابعاد صنعت هسته ای، توانست در دهه ی ۸۰ شمسی به فناوری چرخه ی سوخت هسته ای دست پیدا کند (تنها حلقه ی مغفول در این میان، استخراج سوخت با درصد غنای بالا، از پسماند سوخت مصرفی نیروگاه اتمی بوشهر است که به دلیل انتقال پسماند به روسیه، انجام آن ممکن نیست). در واقع دستیابی به فناوری چرخه ی سوخت، ایران را واجد توانِ بالقوه ی تولیدِ جنگ افزار هسته ای کرد. مانند فردی که توان جمع و تفریق را یاد گرفته و برایش دیگر مشکل چندانی نیست که جمع و تفریق اعداد بزرگ و ترکیبات این اعمال را به انجام برساند. در همین راستا، غنی سازی تا سطح ۲۰ درصد در ایران انجام شد تا نشان داده شود که قابلیت ارتقای غنی سازی تا سطوح قابل استفاده جهت تولید بمب هسته ای، وجود دارد. دولت ایران سعی کرد تا در روندی به چرخه سوخت دست پیدا کند، در مقابل فشارهای خارجی و حتی داخلی، مقاومت کرده و در میانه ی راه، دست از هدف خویش برندارد و در نهایت نیز توانست در این مسیر موفق شود و به هدف تعیین شده خود برسد. البته نباید از نظر دور داشت که اتخاذ راهبرد دست یابی به چرخه ی سوخت، بجای مثلاً حرکت مستقیم به سمت تولید بمب پلوتونیومی (مانند راهبرد کره شمالی )، از ابتدای سرمایه گذاری دولت جمهوری اسلامی بر روی صنعت هسته ای، الزاماً مد نظر نبوده و از اواخر دهه ی ۷۰ می توان گفت که چنین راهبردی به نقشه ی راه دولت، مبدل شده است. نکته ی مهم در مورد هدف ایران پیرامون صنعت هسته ای، این است که سرمایه گذاری بر روی چرخه ی سوخت، هم تلاشی در راستای دستیابی به بمب است و هم نیست. تسلط بر فناوری چرخه ی سوخت، یعنی به طور بالقوه امکان تولید بمب وجود دارد و تنها تا بالفعل سازی آن مقدار کمی راه باقی است. دول غربیِ درگیر در پرونده ی هسته ای جمهوری اسلامی، علی الخصوص آمریکا و اسرائیل، همواره بر پنهان کاری ایران و ابعاد نظامی و تسلیحاتی صنعت هسته ای آن تاکید کرده و سعی در ارائه ی مستنداتی در این زمینه کرده اند. اما دولت ایران توانست نشان دهد که برنامه ای تسلیحاتی و نظامی نداشته و اگر هم داشته، نظام مند نبوده و از جایی به بعد آن را به طور کلی کنار گذاشته است (لااقل از سال ۱۳۸۱ به این طرف). در تیرماه سال ۱۳۹۴ توافق نامه ی موسوم به برجامْ ذیل قطعنامه ی ۲۲۳۱ شورای امنیت، بین ایران، آمریکا، روسیه، چین و سه کشور اروپایی فرانسه، آلمان و انگلیس (۱+۵) امضاء شد، ایران پذیرفت که محدودیت هایی را بر صنعت هسته ای خود در زمینه های گوناگون -از جمله: میزان ذخائر سوخت، درصد غنی سازی و ایجاد تاسیسات غنی سازی جدید، تعداد سانتریفیوژ، تحقیق و توسعه و الخ- اعمال کرده و در عوض امتیازاتی از طرف مقابل دریافت کند.

۲
مذاکره بین ایران و کشورهای عضو گروه ۱+۵، زمانی میسر شد که ایران توانست به هدف خویش، یعنی چرخه ی سوخت هسته ای برسد؛ غنی سازی را تا سطح ۲۰ درصد انجام داده و در زمینه ی ساخت نیروگاه آب سنگین نیز پیشرفت زیادی بکند. این ها همه ابزارهایی برای دولت ایران فراهم نمودند تا در مذاکرات دست پر حاضر شده و در واقع چیزهایی برای چانه زنی داشته باشد. البته از سال ۱۳۸۱ به بعد، چند دور دیگر مذاکره انجام شده بود، اما هیچکدام به انجامی مشخص نرسیده بودند. در طرف مقابل، آمریکا و سایر متحدینش بر این باور بودند که اعمال تحریم هایی به اصطلاح خودشان فلج کننده، ایران را وادار به حاضر شدن پشت میز مذاکره کرد. اما نباید از نظر دور داشت که ایران پس از تحقق اهدافش در زمینه ی فناوری هسته ای، وارد معامله و مذاکره ای گسترده شد. دولت ایران تجربه ی مذاکره با کشورهای اروپایی را قبلاً داشت، این مذاکرات در سال ۱۳۸۴ به نقطه ی پایان خود رسید. اروپایی ها از پی تعلیق موقت برنامه ی غنی سازی ایران و قولِ دادن پاره ای امتیازات به ایران، امید تعلیق دائمِ برنامه ی هسته ای ایران را داشتند، در واقع اروپایی ها و آمریکا در آن مقطع هدفشان از بین بردن توان بالقوه ی هسته ای ایران بود –هدفی (توان بالقوه ی ایران در تولید سلاح هسته ای و نیز حق غنی سازی) که البته در« برجام» به رسمیت شناخته شد-؛ اما جمهوری اسلامی بر خلاف آن ها، نمی خواست که تعلیق موقت، نقطه ی عزیمتی برای تعلیق و تعطیلی دائمی برنامه هایش شود(مانند معمر قذافی در لیبی که تاسیسات هسته ای کشورش را بار کشتی کرده و به آمریکا فرستاد) و لذا این تعلیق را شکست و برنامه اش را تا تکمیل فناوری چرخه ی سوخت به پیش برد. پس از تکمیل این پروژه بود که به مذاکراتی وارد گشت که نقطه ی پایانش «برجام» شد. هدف جمهوری اسلامی در برجام هم تثبیت دستاوردهای هسته اش بود و هم رفع تحریم ها. در مقابل هدف آمریکا و سایر متحدینش –مطابق ادعای خودشان– جلوگیری از دست یابی ایران به سلاح هسته ای، البته با سازوکاری قابل راستی آزمایی و نه متکی بر اعتماد متقابل، بود. اما فراتر از این هدف ادعا شده، دولتمردان وقت آمریکا و برخی متحدین آن ها، برجام را اسب تروایی1 می دانستند که قادر خواهد بود تا دولت ایران را وادار به تغییر رفتار کرده و وارد روند استحاله و سرنگونی کند. اما سیر وقایع به گونه ای پیش رفت که برجام بالعکس (مطابق ادعای آمریکایی ها)، به اسب تروای ایران در منطقه تبدیل شد، تا به کمک آن بتواند نفوذ خود را در عراق، سوریه و یمن گسترش ببخشد. آمریکایی ها از وارونه شدن نقش برجام برآشفته شدند، همانطور که از منتفع شدن ایران از سرنگونی صدام ناراضی بودند . در واقع آنها مدعی شدند که ابزار مهارکننده دولت ایران به ابزاری نیروبخش در دست آنان مبدل گشته است. ترامپ چندین بار این سخن را تکرار کرده که اوباما دلارهایی با چمدان به ایران تحویل داد که صرف کمک به بشار اسد و حزب الله لبنان شد و یا به زعم خود ترامپ، ایران پول ها را صرف گسترش تروریسم و آتش افروزی در منطقه کرد. این با خواسته ی آنها از برجام مطابق نبود و به همین بهانه، ترامپ در ۱۸ اردی بهشت ۱۳۹۷ به طور رسمی از توافق نامه ی برجام خارج شد. در ۱۶ مرداد ۱۳۹۷ دور اول تحریم ها و در ۱۳ آبان، تحریم ها به طور کامل بازگشتند. خروج آمریکا از برجام به خوبی نشان دهنده ی این مهم است که هدف واقعی آمریکا در برجام، اساساً جلوگیری از ساخت بمب هسته ای توسط ایران نبوده –چه اینکه چنین هدفی تحت لوای برجام محقق گشته است- بلکه هدف اصلی در واقع، مطابق تمثیل اسب تروآ، جلوگیری از قدرت گیری و نفوذ سیاسی و اقتصادی ایران در منطقه ی خاورمیانهْ به وساطت قدرت گیری نیروهای پروغرب بوده است. نیروهای پرو غرب درون حاکمیت جمهوری اسلامی، در واقع سربازان مخفی شده در اسب تروآی ساخته شده در برجام، برای آغاز روندِ استحاله ی جمهوری اسلامی هستند. در واقع نیروهای پروغرب درون حاکمیت جمهوری اسلامی، ابزار ایجابیْ و محدودیت بر برنامه ی هسته ای ایران و همچنین تحریم ها، ابزار سلبیِ آمریکا و شرکایش برای پیاده سازی الگویِ سه تاییِ مهار-استحاله و سرنگونی هستند. هدف برجام و جنبش سبز –جنبش مورد حمایت آمریکا و شرکایش- در واقع یکی بوده و هست. در جنبش سبز، هدف استحاله جمهوری اسلامی به دولتی رام و مطیع بود، هدف برجام نیز -علی الخصوص به زعم آمریکایی ها و اتحادیه اروپا- با سازوکاری دیگر همین است. هم برجام و هم جنبش سبز بر بنیاد تصور وجود قدرت دوگانه درون حاکمیت جمهوری اسلامی شکل گرفتند. جمهوری اسلامی اما نشان دادکه پویایی لازم را داشته و با دولت روحانی شکاف بوجودآمده در جنبش سبز را ترمیم کرد؛ علاوه بر این ها در همین دوران روحانی، دولت ایران نفوذ منطقه ای زیادی نیز پیدا کرد که همین مسئله زمینه را برای خروج آمریکا از برجام فراهم کرد. در واقع نفوذ ایران در منطقه و کمرنگ شدن تصور وجود قدرت دوگانه درون حاکمیت جمهوری اسلامی، عوامل اصلی خروج آمریکا از برجام شدند و آمریکا با خروج از برجام زمینه ی را برای سربرآوردن نیروهای سرنگونی طلب اپوزوسیون مثل سلطنت طلب ها، مجاهدین و … فراهم کرده است. در این بین خود شکلِ غیر الزام آور و اخلاقی و مبتنی بر اعتماد طرفین بودنِ برجام، که راه را از پیش برای خروج آمریکا از برجام بازگذاشته بود نیز به کمک آنان آمد تا خروج از برجام را کاملاً توجیه سازند.

۳
هر توافق نامه ای در کل بر بستر فهم هر یک از طرفین شریک در معامله از قدرت همدیگر و همچنین توازن قوای منطقه ای و جهانی، شکل می گیرد. توافقات ماهیتی موقتی و ناپایدار دارند که هر گونه تغییر جدی در فهم طرفین از قدرت همدیگر و بهم خوردن توازن قوا می تواند آن را کاملاً ملغی ساخته و یا دستخوش تغییرات جدی کند. توافق نامه ی برجام هم از این امر مستثنی نبوده و نیست، این توافق نامه پس از تغییر فهم دولت مردانِ وقت آمریکا از قدرت ایران مورد شک و تردید توسط آن ها واقع شد. ترامپ مدعاهایی مطرح ساخت، از جمله این که ایران به روح برجام پایبند نبوده است؛ چون که به آزمایش موشک های بالستیک خود ادامه داده، از دولت نامشروع بشار اسد در سوریه و جریان حزب الله -که متعرض اسرائیل می شود- در لبنان حمایت می کند و نیزحامی تروریسم در منطقه ی خاورمیانه است، سپس با استناد به این مدعاها از برجام خارج شد. از زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون بدین سو، مربع تقابل با ایران ذیل رئوس پیشِ رو شکل گرفته است: مسئله ی تروریسم، حقوق بشر، صلح خاورمیانه (درگیری میان اسرائیل و فلسطین) و مسئله ی سلاح های کشتار جمعی، بویژه سلاح هسته ای. سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران را می توان از زمان تدوین این برنامه تا کنون همچنان ذیل همین محورها فهم کرد. وقتی که امانوئل مکرون –رئیس جمهور فرانسه- از ایران می خواهد که وارد برجام به اصطلاح ۲ شود -یعنی مذاکره بر سر موشک های بالستیک و مسئله ی سوریه و نفوذ ایران در منطقه- در حقیقت در میدان همان مربع تقابل ترسیم شده توسط آمریکایی ها، موضع گیری می کند.

۴
آمریکا از برجام خارج شد. تحریم های آمریکا در مرداد و آبان ۱۳۹۷ مجدداً اعمال شدند. قبل از اعمال تحریم های بانکی و نفتی در ۱۳ آبان، نرخ دلار در ایران به حدود ۱۵ هزار تومان رسیده و کشور وارد مرحله ی رکود تورمی شده است. ایران اما از برجام خارج نشده و سعی دارد تا برجام را منهای آمریکا، یعنی با کشورهای ۱+۴ به پیش ببرد. راهبرد فعلی ایران، تلاش برای رفع اثر تحریم های آمریکا از طریق کار با اتحادیه اروپا، روسیه و چین است. البته همه ی این ها نمی توانند اثر تحریم های آمریکا را کاملاً خنثی کنند و تا مقطع کنونی نیز هنوز ابعاد همکاری اروپایی ها با ایران و نحوه ی پایبندی آنها به توافقات ذیل برجام مشخص نشده و باید منتظر سیر وقایع ماند و دید که به کدام سو می روند؛ ایران به طور مستمر از اروپا می خواهد که بسته ی حمایتی خود را برای حفظ برجام با وجود تحریم های آمریکا ارائه کند. البته باید توجه داشت که اروپا (یا هر کشور یا بلوک دیگری) قدرتش حدی دارد و در مقابل قدرت هژمون دنیا، یعنی آمریکا تا اندازه ای می تواند مستقلاً ابتکار بخرج دهد. ورای محدودیت قدرت، اتحادیه اروپا در تمامی سال های مناقشه بر سر پرونده ی هسته ای ایران، همواره در میدان سیاست کلی و راهبردی ترسیم شده توسط آمریکا دست به کنش زده و گاهاً در اتخاذ تاکتیک با آمریکا اختلاف نظرهایی داشته است؛ مانند موضع اخیر خروج یکجانبه ی آمریکا از برجام که اتحادیه اروپا با آن همراه نشد. در شرایط فعلی، اتحادیه اروپا قول هایی مبنی بر همکاری اقتصادی با ایران و پایبندی به مفاد برجام را مطرح کرده، اما تجربه ی تاریخی و نحوه ی مواجهه ی فعلی اتحادیه اروپا با برجام، حاکی از آن است که ایران منفعت مشخصی از برجامِ بدون آمریکاْ بدان نحو که تحریم های آن ها را بی اثر سازد، نخواهد برد. برخی از جناح های سیاسی پرو غرب در حاکمیت ایران، قائل به این هستند که برجام بین اروپا و آمریکا شکاف انداخته و این شکاف زمینه را برای کم اثر سازی سیاست های تحریمی آمریکا فراهم کرده و موجب همکاری مشترک اقتصادیِ اتحادیه اروپا و ایران خواهد شد. اما در حقیقت امر، کشورهای قدرتمند اروپایی، از ساخته شدن تصور شکاف شان با آمریکا در قضیه ی برجام، استقبال کرده و آن را مبدل به ابزاری برای ماندنِ ایران در برجام کرده اند؛ بدین معنا که در برجام مانده اند تا طیف پروغرب درون حاکمیت جمهوری اسلامی را تقویت کرده و راه را برای تغییر رفتار و استحاله از درون (مطابق مدل اسب تروآ) هموار سازند. در حقیقت خودِ تصورِ شکاف (بین اروپا و آمریکا)، ابزاری در دست اروپا و آمریکا برای فشار بر ایران در راستای ماندن در برجام و زنده نگه داشتن دوگانه ی کاذب اصلاح طلب-اصول گرا در درون ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی است که به کمک آن بتوانند در زمان مقتضی، پروژه ی استحاله و یا سرنگونی را به نفع نیروهای پرو غربِ اصلاح طلب (مانند مورد جنبش سبز) کلید بزنند و یا حتی راه را برای نفوذ نیروهای تندروترِ سرنگونی طلب هموار سازند. شکافْ بین اروپا و آمریکا راهبردی نبوده و نمی تواند به سادگی بلوک بندی های جهانی را دستخوش تحول کند. از یک واقعیت (فکت) مشخص در زمان وقوع، نمی توان آغاز یک روند را پیش بینی کرد. چنین روندی تنها پس از وقوع کامل –در اینجا شکاف کامل بین اروپا و آمریکا- قابل رؤیت و روایت خواهد شد. این شکاف وقتی معنای محصلی خواهد داشت که اتحادیه اروپا اقدامات مستقلِ عملیِ مشخصی را در راستای همکاری با ایران بردارد؛ که تا کنون برنداشته و به احتمال قوی به دلایل ذکر شده، برنخواهد داشت.

دولت جمهوری اسلامی پس از خروج آمریکا از برجام، سه طرح نقشه ی یا برنامه ی مشخص را پیش روی خود دارد: اول؛ ادامه فعالیت در دل ۱+۴، یعنی برجام منهای آمریکا، که بدان اشاره کردیم، دوم؛ پذیرش برجام به اصطلاح ۲، یعنی مذاکره بر سر مسائل منطقه ای و موشکی و سوم؛ خروج از برجام و ساخت اهرم هایی نوین در زمینه ی هسته ای و تسلیحاتی که بتواند به کمک آنها در اصطلاح دستِ پر، وارد فرآیند مذاکراتی شود، همانطور که در برجام رخ داد. در حال حاضر دولت ایران مطابق برنامه ی اول دارد فعالیت می کند و سیاست خارجی خود را متمرکز بر این گزینه کرده است. دولت مردان ایران بارها هشدار داده اند که در صورت عدم تأمینِ منافع شانْ تحتِ برجامِ منهای آمریکا، از آن خارج خواهند شد، اما تا کنون چنین تصمیمی از نظر سیاسی و راهبردی گرفته نشده و ایران همچنان به گروه ۱+۴ امید دارد. در واقع، دولت ایران هنوز فهم واقعی ای نیز از تبعات تحریم های بانکی و نفتی ندارد و نمی داند که این تحریم ها و شرایط رکود تورمی منتج از آن تا کجا پیش خواهد رفت و ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن به چه شکل است. در هر حال دولت جمهوری اسلامی نشان داده که کاملاً عملگرایانه در این زمینه ها با مسائل مواجه می شود و در صورت لزوم گزینه های دیگر را بعنوان نقشه ی راه و راهبرد انتخاب خواهد کرد. شورش های دی ماه ۹۶، زنگ خطری برای حکام جمهوری اسلامی بود که تا اندازه ای شرایط جدید را فهم کنند. آمریکا هدفش از برهم زدن برجام و اعمال مجدد تحریم ها، ایجاد زمینه ی مناسب برای شورش های اجتماعی با افقی امپریالیستی است. افقی که نتیجه اش هرج و مرج داخلی، برآمدن تعارضات قومیتی و شورش های اقتصادی بوده و به طور خلاصه، پیامدش قسمی سوریه ای سازی ایران است.

۵
طرح نقشه ی دوم یا همان به اصطلاح برجام ۲ برای دولت ایران پیامدهای مرگباری می تواند داشته باشد. در واقع هدف آمریکا از مذاکره بر سر مسائل منطقه ای و موشکی، جبران امتیاز به دست نیامده از رهگذر برجام است، چون برجام نتوانسته نقش اسب تروآ را ایفا کند و نزد آنان نیاز به ساخت اسب جدیدی ایجاد شده است. گفتیم که ادعای واجد ابعاد نظامی بودن برنامه ی هسته ای ایران نزد آمریکایی ها، صرفاً بهانه ای برای پیاده سازی الگوی سه تاییِ تغییر رفتار، استحاله و سرنگونی است و این هدف باید که با وساطت ابزارهای مختلف متحقق گردد. ابزارهایی همچون: تحریم، تهدید به حمله ی نظامی، دست گذاشتن بر شکاف های قومیتی، حمایت مالی و نظامی از گروه های سرنگونی طلب، مذاکره بر سر پرونده هسته ای، موشکی و نفوذ منطقه ای ایران و الخ. باید توجه داشت که مذاکره نزد آمریکایی ها ابزاری برای آشتی با ایران نیست بلکه ابزاری در راهبردِ کلانِ نقشه ی خاورمیانه ی بزرگ و جهت تحقق الگوی سه تایی مذکور، است. جریانات سیاسی پرو غرب، مذاکره و جنگ را دوگانه هایی متضاد و غیر قابل جمع درنظر می گیرند. در حالی که دوگانه مذاکره–جنگ نظامی و تحریم اقتصادی (یا تهدید نظامی)، دو روی یک سکه اند و در اصطلاح همان دوگانه مرسوم چماق- هویج اند. در زمان مذاکره، همه ی این جریانات به محاق و افسردگی فرو رفته و گمان می کنند که مناقشه ی ایران و آمریکا به پایان رسیده و آنها دیگر موضوعیتی در فضای سیاسی جامعه ندارند. اما با برآمدن فضای تهدید به حمله نظامی و تحریم های اقتصادی توسط آمریکا، جریانات پروغرب و سرنگونی طلب جانی دوباره یافته و سرخوش از اقدامات آمریکا، سرنگونی دولت جمهوری اسلامی را قریب الوقوع می پندارند. در حقیقت جریانات سرنگونی طلب، مطابق تاکتیک آمریکا در برابر ایران، کنش سیاسی خود را وضع می کنند و این نشان از بازی آن ها در میدان سیاسی ترسیم شده توسط آمریکا دارد و خبری از سیاست مستقل ضدامپریالیستی و ضد سلطه در بین آن ها نیست. می توان گفت که دوگانه ی مذاکره–تحریم ابزاری برای حفظ هژمونی آمریکا در جهان و منطقه و دوگانه ی ایران–آمریکا نیز ابزاری برای حفظ وضع موجود سرمایه دارانه –به نفع هم ایران و هم آمریکا– است. مناقشه ی ایران و آمریکا در خود غایت فرآورندگی از وضعیت موجود را ندارد. مقاومت ایران و اعمال فشار آمریکا باید بر بستر رابطه ای امپریالیستی فهم گردد؛ آمریکا در پی حفظ استیلای خویش است و ایران در پی ارتقاء جایگاه خود در منطق سرمایه دارانه ی حاکم بر جهان.

به طور خلاصه حکام جمهوری اسلامی به خوبی به این مسئله واقف اند که پذیرش مذاکره بر سر پرونده موشکی و مناقشات منطقه ای، چیزی جز خلع سلاح کامل نیست و با سیاست واقع گرایانه در جهان سیاست منافات دارد. دولت ایران به هیچ وجه، ابزارهای بالفعل برسازنده ی قدرت خود را به معامله و مذاکره نمی گذارد، چون که با از دست دادن این ابزارها، به طور کامل خلع سلاح شده و احتمالاً سرنوشتی مشابه صدام و دولت بعث عراق به خود خواهد دید.

۶
و اما طرح نقشه ی سوم یا همان مذاکره مجدد با آمریکا؛ ایران به زعم ما در صورتی وارد مذاکره مجدد می شود که از برجام خارج شود. چون طرح اول که در حال حاضر به عنوان راهبرد گزینش شده، نیاز به زمان برای نتیجه دهی دارد. اگر دولت ایران منفعتی از ادامه برجام با گروه ۱+۴ نبرد، به احتمال قوی از آن خارج خواهد شد. علاوه بر اتحادیه اروپا، نقش چین و روسیه نیز در این میدان تعیین کننده است. چین و روسیه در -طی حدود ۱۵ سال- مذاکرات و مناقشات بر سر پرونده ی هسته ای ایران، نقشی تقریباً منفعل داشتند. پرونده سوریه در چند ساله ی اخیر، روابط ایران و روسیه را به سطوحی راهبردی ارتقاء داده –البته نه به طور کامل و در تمام زمینه ها، بلکه در زمینه ی مشخص سوریه- است. باید دید که روسیه (هر قدرتی محدودیت ها و امکاناتی دارد) تا چه اندازه به ایران در مسیر پیش رو مساعدت خواهد کرد. چین نیز تا کنون به ایران قول داده که رابطه ی تهاتری نفت وکالا را حتی با وجود تحریم ها و تهدید های آمریکا، ادامه خواهد داد.

دولت ایران با طرح دوم نیز به دلایلی که گفتیم قریب به یقین همراه نخواهد شد؛ پس می ماند تنها طرح نقشه ی سوم. اما برای پیاده سازی طرح سوم، هم به زمان نیاز هست و هم به ساخت اهرم های نوین در زمینه ی صنعت هسته ای. مشابه همان اهرم هایی که ایران با معامله و مذاکره بر سر آنها توانست چارچوبی برای مذاکرات منتج به برجام فراهم سازد. در واقع مذاکره مواد و محتوایی (مانند غنی سازی تا سطوح بالا یا …) نیاز دارد و بدون آن اساساً مذاکره و بده بستان بی معناست. اما اینکه ایران از برجام خارج شده و دوباره فعالیت های هسته ای اش را از سر گیرد نیز پیامدهای سنگینی برایش خواهد داشت، چرا که در آن صورت، آمریکا بهانه ی مناسبی برای اعمال فشار فزاینده تر و اجماع بر سر فشار به ایران، خواهد یافت. دولت ایران به خوبی به این مسئله واقف بوده و به همین دلیل فعلاً تعامل با ۱+۴ را در حال حاضر گزینش کرده است. اما نه تعامل با اتحادیه اروپا نتیجه ی محصلی برای ایران خواهد داشت و نه خروج از برجام در کوتاه مدت شرایط خروج از بحران اقتصادی و شرایط رکورد تورمی حاضر و رسیدن به نقطه ی تعادل را برای ایران فراهم خواهد ساخت؛ تنها راه کوتاه مدت –یعنی ۲ یا ۳ ساله- خروج از این وضعیت اقتصادی، برداشته شدن تحریم هاست؛ لغو تحریم ها نیز تنها در صورت توافق با آمریکا حاصل خواهد شد. از زمان انعقاد موافقت نامه ی برجام، این سناریو وجود داشت که در صورت خروج آمریکا از برجام و اعمال مجدد تحریم ها، ایران در مخمصه (یعنی نه راه پیش رفتن خواهد داشت و نه راه پس رفتن) قرار خواهد گرفت. حس تزریق شده از وضعیت مخمصه گون در اتخاذ سیاست در قبال برجام، خود از عوامل روانی تعمیق بحران نیز بوده و خواهد بود.

اما این وضعیت مخمصه گون نباید منجر به این ظن شود که دولت جمهوری اسلامی به ورطه ی سقوط کشیده خواهد شد و سرنگونی آن به دلیل شدت یابی بحران اقتصادی نزدیک است. ممکن است که اتخاذ سیاست های تعدیل خصوصی سازی و بازار-آزادی توسط دولت ایران و همکاری های بین المللی یا چین و روسیه شرایط خروج از بحران را فراهم کند. اما نشانی از تغییر ریل سیاست های اقتصادی به طور مشخص و راهبری دیده نمی شود و سازوکار انتخاباتی نیز برای این ریل در کوتاه مدت در اختیار حاکمیت نیست. در نتیجه شرایط فعلی موقعیت مناسبی را برای طبقه کارگر فراهم کرد تا بتواند صف مستقل طبقاتی و یا اتحادیه های محملی و حتی سراسری برای پیگیری مطالباتش ایجاد کند و دولت را وادار به عقب نشینی از سیاست های اتخاذ شده ی تا کنونی کند.

حسین خاموشی

1 . در داستان جنگ یونان و تروآ، اسبی زیبا و چوبی –که در بحث ما معادل برجام است-توسط یونانیان ساخته می شود، به نحوی که سربازان آنها در درون اسب جای می گیرند. اهالی تروآ از اسب ساخته شده خوششان می آید و آن را به درون شهر خود می برند. یونانیان از اسب خارج شده و نیروهای حریف را غافلگیر ساخته و آنان را شکست می دهند.

مقایسه‌ی جنبش سبز و شورش‌های دی‌ماه ۹۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

18 − 5 =

فهرست