اعتراضات کارگریِ آبان و آذر سال 1397، پس از سرکوب و بازداشت فعالترین کارگران معترض در مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفتتپه و گروه ملی صنعتی فولاد، فروکش کرد. مثل همیشه که در کنارِ چماقِ سرکوب، هویجِ امتیازاتِ خُرد قرار میگیرد، همزمان با بازداشت و تهدیدِ گسترده، به کارگران این کارخانهها پارهای امتیازات هم داده شد. در شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه، چند دستمزد معوقه پرداخت، و وعده ی اجرایی شدن قراردادهای کار، اجرای طرح طبقهبندی مشاغل و مشاغل سخت و زیانآور به کارگران داده شد (وعدههایی که تضمینی برای عملی شدن یا دوامشان وجود ندارد). در گروه ملی فولاد نیز که خواسته عمده کارگران، دولتی شدن کارخانه و آغاز تولید بود، همزمان با اینکه دهها کارگر بازداشت شدند، اعلام شد که با تأمین مواد اولیه و سرمایه در گردش، سه خط از پنج خط تولیدِ این کارخانه، راهاندازی شده است.
اکنون که اعتراضات به عقب رانده شده، زمان مناسبی برای بازاندیشی است. نقاط ضعف مبارزات کارگری باید شناسایی و رفع، و نقاط قوت باید تقویت و مضاعف شوند. بازاندیشیِ سیر پیمودهشده، اولین گام برای آغاز دوره جدیدی از حرکت طبقه کارگر است. در مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفتتپه، دولت با آنچنان شتابی نسبت به ایجاد شورای اسلامی کار اقدام کرد که اگر این شتاب را، به عنوان مثال، در مدیریت مسئله ی افزایش نرخ ارزی و تورم شدید، به خرج داده بود، هیچگاه قیمت ارز و کالاها، تا این حد بالا نمیرفت. این شتاب در تشکیل شورای اسلامی کار، در کنار سرکوب و تهدید گسترده کارگران، نشان میدهد که جنبش کارگری در ماههای گذشته توفنده و پُرتوان ظاهر شده است که دولت اینچنین آسیمهسَر و عجول، کمر به سرکوب آن بسته است.
با وجود اهمیت دستاوردهای مبارزات جاری، عدهای از کارگران و رهبران اعتصاب، با شکوه کردن از اینکه اعتصاب به هیچیک از خواستههای خود، یعنی لغو خصوصیسازی و آزادی زندانیان نرسیده است، دستاوردهای بزرگ کارگران متحد هفتتپه را کماهمیت جلوه دادند.
دستاورد بزرگی که اسطوره خصوصیسازی و بازار آزاد را به مصاف طلبید و به خواسته عام مبارزه با این اسطوره، رنگ واقعیت پاشید. اسطورهای که برای شکلدهی به آن، طی سالهای دراز، با مجاهدت هزاران رسانه، سیاستمدار، سرمایهدار و متفکر بورژوا، زمان و سرمایه صرفش شده است. مبارزات کارگران هفتتپه و فولاد نه تنها دانشجویان مارکسیست، بلکه دانشجویان بسیجی را واداشت تا برای کسب وجهه سیاسی به مبارزات جاری آویزان شوند. این مبارزات، معادلات فراوانی را برهم ریخت برنامه ایدئولوژیکی مثل «پایش» بعد از سالها تقدیس مزخرفاتی چون کارآفرینی، ابتکار فردی نخبگی و نخبهپروری مجبور شد علنا خصوصیسازیها را زیر سوال ببرد. این زلزلهای است در صفوف حاکمیت که در هر دو جناح، سخنگویانی چون راغفر، فرشاد مومنی، سعید زیباکلام و بسیارانی را به جلوی صحنه فرامیخواند تا به شیوه خصوصیسازیها اعتراض کرده و برای نجات رابطه سرمایه ساز و برگ لازم را فراهم کنند.
اما تنها طبقه کارگر توان مبارزه با برنامههای بیچیزسازی و خانمان برانداز دولت سرمایهداری را داراست. خواست ابطال خصوصیسازی درون بخش بزرگی از طبقه کارگر تبدیل به خواستی نسبتاعام شده است که توان بسیاری برای ادامه مبارزه فراهم خواهد کرد.
برخورد با اعتراضات کارگران هفتتپه بعد از دستگیری نمایندگان کارگران شدت بیشتری به خود گرفت و دو اهرم سرکوب و امتیازدهی، موجبات تردید و شکاف را در صفوف اعتصاب فراهم کرد. پایان اعتصاب از سوی بخشی از کارگران با انتقادهای شدیدی روبهرو شد. بازداشت اسماعیل بخشی و علی نجاتی در کنار امتیازات ناچیز حاصلشده در اعتصاب، موافقان ادامه اعتصاب را راسختر میکرد، اما وقتی اکثریت کارگران گزینه پایان اعتصاب را برگزیدند، موجبات انزوای رهبران عملی اعتصاب فراهم شد. وحدت گسترده در میان کارگران ترک برداشت. وحدتی که طی سالها تلاش با جلب اعتماد اکثریت کارگران شکل گرفته بود. در نوشتهها و پیامهای تلگرامی، از سوی مدافعان ادامه اعتصاب، کارگرانی که به کار بازگشتند مورد شماتت قرار گرفته و بخشی از نمایندهها که پایان اعتصاب را پذیرفته بودند، مرعوب شده و سازشکار معرفی شدند. حتی اینان متهم به بیاعتنایی در برابر سرنوشت اسماعیل بخشی شدند. بیتوجهی به خسارتهای این سیاست غلط باعث کوچکشماری دستاوردهای بزرگ اعتصاب میشد.
بیتوجهی به توازن قوا و شرایط نابرابر مبارزه باعث شد که این رفقا درایت لازم را به نمایش نگذارند؛ درایتی که بالاترین سطح اهمیت را باید برای حفظ اتحاد و انسجام کارگران قائل میبود. با حفظ این اندامواره ی متحد، می توان در روند مبارزه امید به پیروزی را حفظ کرد، در غیر این صورت بزرگترین دستاوردها نیز از دست میروند. سازمان دادن به یک عقبنشینی منظم و منضبط، به مراتب ارزشمندتر از اصرار احساسی و یکجانبه به ادامه اعتصاب بود. این یکی از زمینههایی بود که موجبات تشکیل شورای اسلامی کار در هفتتپه به قصد برهم زدن مجمع نمایندگان را فراهم کرد.
تحمیل عقبنشینی، از حیث روانی، دوره درخودفرورفتگی و دوره اندوه است. کارگران مبارز در گام نخست نباید توفندگی و توان دوره مبارزه را فراموش کنند و تسلیم روانشناسیِ سرمایهدارانه ی دوره ی رکود مبارزات شوند. این روانشناسی سرمایهدارانه در دوره رکود مبارزات، به کارگران نهیب میزند که راهحل جمعی برای مسائل اجتماعی که طبقه کارگر درگیر آن است، وجود ندارد و هرکس باید به فکر آن باشد تا به صورت فردگرایانه و با پیگیری شخصی خویش، گلیم خود را از آب بیرون بکشد. در مقابل این روانشناسی تباه و تباهکننده، نباید تسلیم شد.
تشکیل شورای اسلامی کار در هفتتپه با هدف زمین زدن مجمع نمایندگان کارگری این شرکت صورت گرفت. مجمع نمایندگان کارگری هفتتپه در تابستان سال 97 با برگزاری انتخابات آزاد در ادارههای مختلف این شرکت، تشکیل شده بود. این مجمع چنان نقشی مهمی ایفا کرد که تنها چندماه بعد از تشکیل آن، دولت مجبور شد با ابزار شورای اسلامی کار وارد صحنه شود تا تشکل مستقل کارگران را نابود کند. انتخابات شورای اسلامی کار، دهم دی 97 در هفتتپه برگزار شد و بازیگران اصلی آن (در مقام نامزدهای انتخابات) نیز برخی نمایندگان کارگران در مجمع نمایندگان بودند! برخی نمایندگان کارگران در مجمع نمایندگان، ائتلافی به نام «صدای کارگر» شکل دادند که شش نفر از هشت نفرِ عضو این ائتلاف، توانستند به عنوان اعضای شورای اسلامی کار انتخاب شوند. در واقع، برخی نمایندگان کارگران، در اثر فشار، تهدید، تطمیع یا بنا به نظرگاه مستقل خود، دست به دست دولت دادند تا تشکل مستقل کارگران در هفتتپه زمین بخورد. این موضوع مایه تأسف است، اما به هیچ وجه متناقض نیست. در هر نهاد نیابتی یا نهاد مبتنی بر نمایندگیِ یک جمع، نمایندگان ممکن است به منافع جمع پشت کنند یا بنا به ایدئولوژی خود نتوانند منافع آن جمع را به درستی پیگیری کنند. بروز شکاف بین هر تشکل مبتنی بر نمایندگی و جمعیتی که این تشکل قرار است آنها را نمایندگی کند، امری ممکن است.
برای کاهش احتمال وقوع این شکاف (برای بالا بردن میزان همراهی نمایندگان با جمعی که نمایندگی میشوند) باید به سلسلهاقداماتی دست زد. تشکلهای نیابتی برای کاهش این شکاف و تلاش در جهت تضمین این موضوع که منافع جمعی پیگیری میشود، اساسنامه خود را تدوین میکنند. در این اساسنامه، مشخص میشود که انتخاباتِ تعیین نمایندگان هرچند وقت یکبار برگزار میشود، یک نماینده چگونه در صورت پشت کردن به اهداف و منافع جمعی عزل میشود، تحت چه شرایطی اعضا میتوانند درخواست برگزاری مجمع عمومیِ زودتر از موعد را مطرح کنند و غیره. با مشخص شدن این موارد و تبدیل آن به رویه است که یک تشکل مستقل کارگری، جایگاه خود را در کارخانه مستحکم میکند. در شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه، مبارزات تا این سطح رشد نکرد که مجمع نمایندگان کارگری با طی کردن این فرایند به نهادی مستحکمتر تبدیل شود.
شورای اسلامی کار اکنون در هفتتپه ایجاد شده است تا مجمع نمایندگان را «برای همیشه» از صحنه بیرون براند. این هدف دولت از ایجاد شورای اسلامی کار در هفتتپه است. اما برای کارگران این پایان راه نیست. مبارزه در هفتتپه دوباره از سر گرفته خواهد شد. روال ماههای اخیر نشان داده است که دولت و سرمایهداری ایران، هیچ راهحلی برای مشکلات معیشتی طبقه کارگر ندارند و این مشکلات روزبهروز در حال فزونتر شدن هستند. علاوه بر این، در هفتتپه انبوهی از مشکلات بر هم تلنبار شده است و حتی چرخه تولید در این شرکت را تهدید به توقف میکند. کارگران هفتتپه باز هم به میدان خواهند آمد تا از موجودیت خویش در مقابل ستمِ سرمایه دفاع کنند. مبارزات تازه، فرصت تازهای ایجاد خواهد کرد تا تشکل مستقل کارگری به طریق نظاممندتر و اصولیتری در این کارخانه، احیا، تشکیل یا بازسازی شود تا در مقابل هجوم سرمایهدار و دولت سرمایهداری، توانایی ایستادگی بیشتری برای دفاع از خواستههای بحق کارگران داشته باشد.
در گروه ملی صنعتی فولاد، سرمایهداری و خصوصیسازیِ آن، چنان مخرب ظاهر شده بودند که ماشینآلات برای مدت زیادی خاک میخوردند و به دلیل توقف تولید، اعتصاب دیگر اهرمی در دست کارگران نبود! به همین دلیل، قدرتمندترین جنبه اعتراضات کارگران فولاد، ضرورتاً بروز خیابانی آن بود و کارگران به خیابان آمدند تا ستمی که بر آنها رفته را افشا کنند و به مطالبات خود برسند. کارگران در خیابانهای اهواز، متشکل و متحد ظاهر شدند و مبارزات کارگری در ایران را یک گام به جلو بردند. آنان بدون اینکه اعتراضات خیابانی خود را به کانالِ شورشهای دی ماه 96 سوق دهند و بدون اینکه به مبارزات خود، شکل پروغرب و سرنگونیطلبانه دهند، قدرتمند، متحد و همدل ظاهر شدند. این نقطه قوت آنها بود. در کنار این نقطه قوت، امکان این وجود داشت که با توجه به طرح و نقشههای امپریالیستی که این محدوده جغرافیایی را هدف گرفته است، یک عنصر ضدامپریالیستی نیز به اعتراضات خیابانی طبقه کارگر اضافه شود. برخی شعارها نظیر «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن»، باید حذف میشدند و تحریمها و هجوم امپریالیستی آمریکا و متحدانش به کشورهای منطقه باید صراحتاً محکوم میشدند. این جنبه ضدامپریالیستی مبارزات به اندازه همان جنبه ضدسرمایهدارانه اهمیت دارد و در واقع ادامه همان جنبه ضدسرمایهدارانه در مقیاس منطقهای، بینالمللی و جهانی است. بدون این جنبه ضدامپریالیستی، بیم آن وجود دارد که توان مبارزات طبقه کارگر به سبدِ اپوزیسیونِ سرمایهدارانه پروغربی برود که بر طبل سرنگونی دولت به هر ترتیب و با هر ابزار ممکن میکوبد و همزمان تا خرتناق نیز برنامهاش ضدکارگری و ضد منافع واقعیِ اقشار فرودست جامعه است.
مبارزات کارگران گروه ملی فولاد، قدرتمندترین مبارزات خیابانی طبقه کارگر در دهههای اخیر بود. با این حال، از دل این مبارزات، یک تشکل مستقل برای سازماندهی و اعتلای بیشتر مبارزات بیرون نیامد. کارگران گروه ملی فولاد برای تصمیمگیری در مورد ادامه اعتراضات خیابانی خود، مجمع عمومی برگزار کردند، اما برای ایجاد تشکل مستقل خود، مجمع عمومی برگزار نکردند. امکان ایجاد این تشکل مستقل در جریان مبارزات کارگران گروه ملی فولاد وجود داشت. برای مستحکمتر شدن پایههای قدرت کارگران در محیط کار و برای وحدت عمل بیشتر در جریان مبارزات، لازم است که طبقه کارگر، تشکلهای مستقل خویش را ایجاد کند. بهترین فرصت ایجاد تشکلهای مستقل، مبارزاتی هستند که توازن قوا را (حداقل بهطور موقتی) به نفع کارگران تغییر میدهند. از فرصتی که این مبارزات برای ایجاد این تشکلهای کارگری ایجاد میکنند، باید نهایت بهره را برد؛ چراکه این فرصتها از دسترفتنی هستند و بهعنوان مثال موجی از سرکوب شدید میتواند توازن قوا را تغییر دهد. کارگران گروه ملی فولاد میتوانند با بازاندیشی سیر مبارزات حقطلبانه خود، این درس را فراگیرند.
دولت و سرمایهداری راهحلی برای مشکلات کارخانه گروه ملی فولاد هم ندارند. سرمایه آنچنان بلایی بر سر گروه ملی فولاد آورده است که با این ترمیمهای نیمبندِ تدارکدیدهشده توسط دولت، مشکلات این کارخانه و کارگران آن حل نمیشود. محمدرضا حسینزاده، مدیرعامل بانک ملی که مالک گروه ملی فولاد محسوب میشود، گفته است که از پنج خط تولید گروه ملی فولاد، تنها سه خط آن فعالند و راهاندازی دو خط دیگر به 7000 میلیارد تومان سرمایهگذاری نیاز دارد. از حرفهای او برمیآید که بانک ملی قصد ندارد اصلاً دو خط دیگر را فعال کند و این به معنای بیکاری بخش قابل توجهی از کارگران بیگناه گروه ملی فولاد است. وی گفته است: «راهاندازی این دو خط [تعطیل] نیاز به ۷۰۰۰ میلیارد تومان سرمایهگذاری دارد و زمانبَر است؛ چراکه ماشینآلات قدیمی مستهلک شده و باید ماشینآلات جدید برای آن خریداری شود و با شرایط فعلی نیز راهاندازی، توجیه اقتصادی ندارد». تاراج سرمایههای خلقشده توسط کارگران در خصوصیسازی، آنچنان گروه ملی فولاد را زمین زده که با ترمیمهای جزئی دولت و بانک ملی، تولید در این کارخانه رونق نخواهد گرفت. بنابراین کارگران ممکن است در ماههای آینده باز هم برای دفاع از موجودیت خویش ناچار شوند که – اینبار با درسهایی که از مصاف پیشین آموختهاند – وارد مبارزه با سرمایه شوند.
هر مبارزه نسل جدیدی از مبارزان یا فعالان کارگری را به طبقه کارگر معرفی میکند. در دور اخیر مبارزات طبقه کارگر که برجستهترین نمونههای آن را در گروه ملی فولاد و هفتتپه شاهد بودیم، نسل جدیدی از مبارزان طبقه کارگر ظهور کردند. این مبارزان، فعالان کارگری بهمعنای واقعی آن بودند؛ افرادی دور از طبقهی کارگر نبودند که در گوشه کتابخانه یا پشت کیبوردهای خود، قایم شده باشند و بدون هیچ ارتباطی با مبارزات طبقهی کارگر، خود را فعال کارگری (یا چپ یا سوسیالیست یا هر عنوان دیگری) بنامند. این مبارزان در محیطی که قرار داشتند نقش رهبری خود را شجاعانه ایفا کردند و سرکوب دولت نیز عمدتاً بر سر آنها بود که آوار شد. حقطلبی و خدمات آنها به مبارزات طبقه کارگر، شایستهٔ احترام بسیار است.
سرکوب در لحظه فعلی این فعالان کارگری را زیر ضرب گرفته است، اما آنان محبوبند و بر محبوبیتشان نیز روزبهروز افزوده شده است. این محبوبیت و کاریزما، یکی از مهمترین داشتههای کنونی این فعالان کارگری است. این رهبران مبارزات اخیر طبقه کارگر، باید بدانند که وظایف دشوارتری نسبت به سایر بخشهای طبقه برعهده دارند. تصمیمهای درست آنها، تأثیر بزرگی بر سیر مبارزات خواهد داشت و اشتباهات احتمالی آنها، تأثیر مخربتری نسبت به اشتباهات بخشهای کمتررزمنده طبقه کارگر، بر جریان مبارزات وارد خواهد ساخت. بهطور مشخص، این مبارزان باید درک کنند که صف طویلی از نیروهای لیبرال یا غیرلیبرالِ طرفدارِ غرب منتظرند تا آنها بخشی از مبارزات طبقه کارگر را به سمت کانال تهاجم امپریالیستی هدایت کنند. این مبارزان در صورتی که صفبندی خود را با این نیروهای سرنگونیطلبِ طرفدار غرب روشن کنند، مبارزات طبقه کارگر را یک گام بلند به جلو بردهاند. موفقیت تهاجم امپریالیستی آمریکا و متحدانش، وضعیت را از چیزی که هست نیز بدتر میکند. این واقعیت ساده و بارها اثباتشده در خاورمیانه، باید توسط مبارزان طبقه کارگر در جریان مبارزات مورد تأکید قرار گیرد تا مقدمات تقویت عنصر ضدامپریالیستی جنبش طبقه کارگر فراهم شود. ضدیت با تهاجم امپریالیستی و ضدیت با سرمایهداری، دو بال پرواز جنبش طبقه کارگر هستند و بدون هر یک از اینها، دیگری معنایی نخواهد داشت: بدون ضدامپریالیست بودن، نمیتوان ضدسرمایهداری بود؛ و بدون ضدسرمایهداری بودن، ضدامپریالیست بودن ادعایی پوچ بیش نیست. مبارزان در حال حاضر محبوبِ طبقه کارگر باید بدانند که جریانهای سرنگونیطلبِ پروغرب، با اغوایِ «جذابیت»های سلبریتیگونه خاصِ طبقه متوسط، استقلال طبقاتی آنها را تهدید میکنند. آنها باید در هر لحظه بدانند که چرا، چگونه، برای که و برای چه مبارزه میکنند تا اسیر این «جذابیت»های فرهنگی و مُد روزِ سرمایهدارانه نشوند.
نکتهی مهم دیگری که باید در رابطه با اعتراضات اخیر کارگری به آن اشاره کرد، نحوهی پایان دادن به اعتراضات به صورت موقت است: چگونه باید به یک تجمع کارگری یا یک اعتصاب پایان داد؟ در صورتی که در جریان مبارزات مشخص کارگری، برنامهای برای خروج از مبارزهی مشخص و پایان دادن موقتی به آن، شکل نگیرد، این امکان جدی است که مبارزه به مبارزهای نیهیلستی و پوچگرایانه تبدیل شود که هیچ چشماندازی برای به سرانجام رسیدن آن و تدارک برای برداشتن گامی جدید وجود ندارد. بدون برنامهی خروجِ موقت، مبارزهی مشخص به مبارزهای فرسایشی تبدیل خواهد شد که بخشی از نیروهای طبقهی کارگر را تلف میکند. کارگران وقتی در مبارزهای شرکت میکنند که حالت خیابانی پیدا کرده است، پاکترین احساساتشان برانگیخته میشوند؛ آنان بهدرستی حس میکنند که برای معدود دفعاتی در زندگیشان در حال ساختن سرنوشت خود هستند. اعتراض باشکوه، غرور را برمیانگیزد و این غرور به کارگران، قوت قلب و اعتماد به نفس فزاینده میدهد. در چنین فضایی بخشی از کارگران معترض ممکن است طرفدار ادامه دادن اعتراض به هر شکل ممکن تا رسیدن به اصلیترین خواستهها باشند و اصلاً به فکر تدارک برنامهای برای خروج موقت از اعتراض مشخص نباشند. مبارزترین کارگران باید درایت و زمانسنجی را با این احساس غرورانگیز تلفیق کنند و مانع آن شوند که یک اعتراض به اعتراضی نیهیلستی تبدیل شود که هیچ برنامهای برای خروج موقت از شکل اعتصابی یا شکل تجمع خیابانیِ آن، وجود ندارد.
نیروهای سرنگونیطلبِ طرفدار غرب، در حال حاضر به دنبال این هستند که هر اعتراض کارگری را به اعتراضی نیهیلستی تبدیل کنند که در نهایت به کانال سرنگونیطلبی آنها سوق مییابد. این نیروها ممکن است با ابزارهای مختلف از کارگران بخواهند تا اعتراض خود را در شکل خیابانیاش ادامه دهند و آن را به گونهای از اعتراضات دیماه سال 96 تبدیل کنند. حتی در صورتی که این الگو توسط نیروهای سرنگونیطلب تبلیغ نشود، باز هم این امکان بهصورت جدی وجود دارد که عدهای از کارگران به فکر تدارک برنامهی خروجِ موقت از یک اعتراض مشخص نباشند و پیشروی هر روزهی تجمع و یا اعتصاب را خواستار شوند. واضح است که در عالمِ واقع، امکان پیشرویِ پیوسته، پیشرویِ بدون عقبنشینیهای موقت، وجود ندارد. هر کسی میخواهد پرش بلندی داشته باشد، ناگزیر است که چند قدمی نیز به عقب بردارد تا آمادهی پرش شود. در مبارزات کارگری نیز این منطقِ پرش بزرگ و عقبنشینی موقت حاکم است.
مبارزترین کارگران در یک اعتراض مشخص که نقش رهبران عملی طبقهی کارگر را ایفا میکنند، باید در جریان اعتراض به فکر پایهریزی این برنامهی خروجِ موقت باشند و از کارگران بخواهند تا در مورد این برنامه بیاندیشند. در تجمع و اعتصاب کارگران هفت تپه، کارگران مبارز نتوانستند بر سر این برنامهی خروجِ موقت به تفاهم برسند. اصلیترین خواستهی کارگران هفت تپه، دولتی شدن شرکت و ابطال خصوصیسازی آن بود. واضح بود که با برگزاری یک تجمع خیابانی، هرچند که این تجمع روزها طول بکشد، این خواسته محقق نمیشود و برای رسیدن به آن به گامهای مبارزاتی بیشتری نیاز است. یک نقشهی خروج موقت از اعتراض مشخص میتوانست این باشد که کارگران پس از به لرزه درآوردن پایههای نظری برنامهی خصوصیسازی که در جریان تجمعشان صورت گرفت، اعلام کنند که موقتاً به کارخانه برمیگردنند، تولید را از سر میگیرند و همزمان برای تشکل مستقل خود، مجمع نمایندگان کارگری، اساسنامه مینویسند و به دولت یکی، دو ماه فرصت میدهند تا نتیجهی اقدامات خود برای ابطال خصوصیسازی شرکت هفت تپه را اعلام کند. با برنامهی خروجِ موقتِ اینچنینی کارگران میتوانستند تشکل مستقل خود را به تشکل مستحکمتری که توانایی بیشتری برای ایستادگی در مقابل سرکوب و زمین خوردن دارد، تبدیل کنند. آنان میتوانستند در این مدت خود را برای گام بعدی مبارزه آماده کنند؛ دولت نیز تحت فشار اجتماعی بیشتری قرار میگرفت تا پیش از آغاز گامی دیگری از مبارزه، به خواستهی اصلی کارگران پاسخ دهد. در صورت وجود چنین برنامهی خروجِ موقتی، سازماندهی کارگران نه تنها به بهترین شکل حفظ میشد، بلکه این سازماندهی ارتقا نیز مییافت و شانس کارگران برای تحقق اصلیترین خواستهی فعلی آنها، افزایش مییافت.
نگاهی به شرایط اقتصادی و معیشتی
در نهایت باید نگاهی به وضعیت عینی جامعه بیندازیم. وضعیت معیشتی طبقه کارگر و مردمِ فرودست روزبهروز در حال بدتر شدن است. تورم حالت افسارگسیخته پیدا کرده و قیمت ارزاق و اجناس آنچنان افزایش یافته که بانک مرکزی به بهانههای واهی انتشار آمار تورم را متوقف کرده است. با این حال، با توقف انتشار این آمار، واقعیت تغییری نمیکند. گزارش رسمی منتشرشده توسط مرکز آمار ایران در تاریخ 5 دیماه 1397 نشان میدهد که در سه ماههٔ تابستان سال 97، نرخ رشد اقتصاد ایران منفی 1.1 درصد بوده است. پس در تابستان 97 اقتصاد ایران وارد رکود شده است و همه شواهد حاکی از این است که در پاییز و زمستان امسال، این رکود اقتصادی تشدید شده است. تحریمهای وحشیانه آمریکا، که حُکمِ جنگ بدون شلیکِ گلوله را دارند، بهصورت بیرحمانهای در حال اعمال شدن هستند. در میانهٔ همین جنگِ غیرنظامی، دولت و سرمایهداران هجوم گستردهای را به معیشت کارگران و فرودستان ترتیب دادهاند، به هر ترتیب ممکن مانع از افزایش دستمزدها شدهاند، قیمت همه چیز از مواد اولیه گرفته تا کالاهای مصرفی را به نحو سرسامآوری افزایش دادهاند و کالاییسازی و خصوصیسازی هرچیزِ قابل فروشی را در دستور کار قرار دادهاند.
در ماههای گذشته، همزمان با بازداشت کارگران مبارز، قیمتها آزاد شدند تا کسی «جرأت» نکند به آزادی قیمتها و اصل آزادسازی اقتصادی اعتراض کند. دولت همزمان با سرکوب مبارزترین و حقطلبترین کارگران، بر آزادی بیحد و حصر طماعترین سرمایهداران صحه گذاشته است. در حالی که مدتهاست گند خصوصیسازی به بدترین شکل ممکن بالا آمده، در همین سال جاری، ماشینسازی تبریز، با کسر کوچکی از قیمت واقعی آن به فردی که صدها میلیون دلار ارز دولتی با زد و بند دریافت کرده، واگذار شده و علاوه بر این، دولت قصد دارد بنگاههای زیرمجموعه تأمین اجتماعی را نیز به فروش برساند. در میانه بحران معیشتی طبقه کارگر و مردمان فرودست که یکی از علل اصلی آن خصوصیسازی و کالاییسازی بوده است، دولت برای خصوصیسازی هرچه گستردهتر برنامه دارد! این چیزی جز هجوم سازماندهیشده به وضعیت زندگی و معاش طبقه کارگر و مردمان فقیر نیست. آمار غیررسمی جنبههای تکاندهندهای از آزادی و لیبرالیسمِ ویرانگرِ سرمایهداران را به تصویر میکشد: به گفته حسین راغفر، تنها یک بانک 300 هزار سکه خریده است؛ بانک دیگری در شب عید 96، یک میلیون و 200 هزار مترمربع آپارتمان خریده است. با وجود این واقعیت، مشخص است که مسبب وقوع بحران در بازارهای ارز، طلا، مسکن و در نهایت در کل بخشهای اقتصاد کشور، چه طبقهای بوده است.
اگر تورم و گرانی، سفره کارگران و فرودستان را کوچک و کوچکتر میکند، اخراج و بیکاری در حال برچیدن سفرههای کوچکِ بسیاری است. رکود اقتصاد تا همینجای کار، بیکاری بسیاری از کارگران را در پی داشته است. به گفته دبیر انجمن قطعهسازان کشور، تنها 280 هزار نفر در صنعت قطعهسازی خودرو از ابتدای سال تاکنون بیکار شدهاند. در واقع نیمی از مشاغل این صنعت از دست رفته است! اخراج کارگران بهصورت سرسامآوری در حال افزایش است. علاوه بر این، اخراج کارگران به اهرمی در دست سرمایهداران تبدیل شده است تا از دولت سرمایهداری طلب امتیازات بیشتری کنند و بدین ترتیب با بالا بردن دائمی هزینههای زندگی طبقه کارگر و اقشار فرودست، به ارزانسازی نیروی کار هرچه بیشتر دامن بزنند.
در این شرایط بسیار سخت، طبقه کارگر باید مسیری را که پیموده است، مورد مداقه و بازاندیشی قرار دهد و با تبدیل کردن درسهای آموختهشده از مبارزات پیشین به فلسفه عمل خود، مبارزات خود را اعتلا داده و جان تازهای در آن بدمد.
مرتضی یگانه