مبارزههای کارگران در ایران وارد مرحله متفاوتی شده است. طولانی شدن مدت اعتصابها، عمق مشارکت خانوادههای کارگری، سرریز اعتراضات از محیط کار به محیط شهری و اعلام حمایت کارگران واحدهای مختلف صنفی از همدیگر و پشتیبانی بخشهای مختلف کارگری از حیث جغرافیایی، نشانههای گسترش مبارزههای کارگری است، اما تاکید بر مرحله تاریخی متمایز مبارزههای جاری از گسترش عددی و جغرافیایی این مبارزهها نتیجه گرفته نمیشود. به بیان دیگر، تنها گسترش مبارزهها نمیتواند اثبات ورود به دوره تازهای از آن باشد. تهیه گزارش از اعتراضهای کارگری و قطار کردن اخبار این مبارزهها، عدهای را به جمع و تفریق وامیدارد که برای اندازهگیری قدرت طبقه کارگر به نیروسنجی مشغول شوند. به هر اندازه اعتراضات کم یا زیاد شود به خیل ناامیدان و امیدواران افزوده میشود. امروز بیشتر از هر زمانی مبارزههای طبقه کارگر تماشاچی و هوراکِش با خود به همراه دارد. به همین واسطه تحلیل مبارزه سیاسی طبقه کارگر به عقب رانده میشود.
با گسترش عددی مبارزههای صنفی، سیل بیانیهها و کمپینهای حمایتی به راه میافتد. کمپینهایی که به ظاهر برای بلند کردن صدای کارگران و جلوگیری از سرکوب کارگران تشکیل میشوند. سطح گسترده و هماهنگ این کمپینهای سیاسی، تقریبا تمامی جریانهای اپوزیسیون را دربرمیگیرد (به استثنای عدهای اندک که خطر ارتجاع سرخ مانعشان میشود). این اتحاد گسترده سیاسی یا همان فراخوان به سرنگونی، هربار بساطش را جایی پهن میکند که بازارش داغ باشد. با کسادی بازار و رکود عددی، اختلافها بالا میگیرد و کوچ دستهجمعی به بازار جدید آغاز میشود.
در ابتدا گفتم گسترش عددی مبارزهها نمیتواند به تنهایی نشانگر ورود به مرحله تازهای باشد. اعتصاب 30روزه چیز تازهای در تاریخ مبارزههای کارگری نیست. شرکت خانوادههای کارگری و تمام خصوصیاتی که برای تشریح وضعیت کنونی برشمرده میشود هم چنین نیستند. اما فیلمهای کوتاه منتشرشده از اعتراضهای کارگری و سخنرانیهای کارگران، مقوله تازهای بود که به شکل وسیعی توجهها را به خود جلب کرد. چهرههای تازهای از فعالان کارگری معرفی شدند و هوادارن فراوانی در اپلیکیشنهای اجتماعی پیدا کردند. معلوم شد استفاده از امکانات رسانهای میتواند قدرت بیشتری به اعتراضات صنفی اعطا کند. در این شماره، دو گزارش کارگری از کشت و صنعت مغان و آلومینیوم المهدی و هرمزال تهیه شده است. به عنوان مثال در همین گزارشها با تشکیل شورای نمایندگان کارگری در آلومینیومسازی المهدی روبهرو هستیم؛ شورایی که در مرداد 1395 کنترل کارخانه را به دست گرفت و از ورود عوامل و منتصبان مالک کارخانه جلوگیری به عمل میآورد. اعتراضهایی گسترده و پیگیر که در ادامه به تفصیل مطالعه خواهید کرد. اما این اعتراضات و مانند اینها، چنانچه امروز شاهدش هستیم مورد توجه عمومی قرار نگرفتند. آنچه از جانب عدهای گسترش مبارزههای کارگری شناخته میشود، بیشتر معطوف به تعداد فیلمهایی است که از اعتراضها دیدهاند. تعداد اعتصابها، تعداد کارگران معترض و گستره جغرافیایی این اعتراضات به شکل آماری مورد قیاس قرار نمیگیرند. آنچه به عنوان گسترش اعتراضها مورد توجه سازمانهای سیاسی قرار دارد، بینیاز از مقایسه آماری است. از این نگاه گسترش یعنی توان بسیج اجتماعی و همهگیر شدن برای پیشبرد امر سرنگونی. از این نگاه تفاوتی بین جنبش کارگری با شورش دیماه، اعتراض زنان و امثالهم نیست، لذا اتمام اعتصاب حتی بعد از 30 روز این هواداران عاجنشین را خشمگین میکند. اگر کارگری با ادامه اعتصاب مخالفت کند تا مقام یک جاسوس و مزدور مورد هجمه قرار خواهد گرفت، حتی اگر گروهی خودی مثل «اتحادیه آزاد» بعد از پایان اعتصاب جسارت کند و خبر پایان اعتصاب را اعلام کند به عنوان خائن مجازات خواهد شد. یا مرگ یا سرنگونی به حساب جان کارگر، تنها پیام رسایی است که فریاد میشود. تمام نبردها برای اینها نبرد تا پای جان است. تاریخ طبقه کارگر لحظات مبارزه برای نبرد مرگ و زندگی را نیز تجربه کرده است، اما مبارزههای جاری تنها تدارکی است برای مبارزههای بعدی. پیمودن مسیری است برای قدرتمندتر شدن و آماده شدن برای نبرد نهایی.
بر مدار سرنگونیطلبی، رویهای حاشیهایتر هم وجود دارد. از نگاه این رویه حاشیهای، گسترش عددی اعتراضها و شکل گیری یک کمیت بزرگتر، کیفیتی تازه به وجود خواهد آورد. به بیان دیگر، گسترش مبارزهها، کیفیت تغییر رژیم را به همراه خواهد داشت. در این مدار، اصالت با تغییر یا استحاله رژیم است و تمام پیچیدگیهای مبارزه طبقاتی برای تسخیر قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر به حاشیه رانده میشود. نفوذ سازمان سیاسی طبقه کارگر، قدرت مستقل پرولتری برای مقابله با سیاستهای بورژوایی و آگاهی سیاسی درون طبقه کارگر، مقولاتی زائد هستند که پیچ و تابی غیرضروری به مدار سرنگونی وارد میکنند. بر همین اساس تمام توجیهات تئوریک و بهاصطلاح سوسیالیستی که از دل تاریخ فراخوانده میشوند، پوششی هستند برای پنهان کردن اصل موضوعه یا همان خواست سرنگونی. مبارزه نظری با این چپ سرنگونیطلب باید ناظر بر این انحراف بزرگ باشد، در غیر این صورت توان بسیاری را از کف خواهد داد. حرکتهای تارزانی این چپ در دفاع از حزب لنینی تا دفاع از سازمانهای خودپوی طبقه کارگر و جنبشهای خودبهخودی باید در زمینه فرار از سیاست کمونیستی و قربانی کردن سیاست طبقاتی به نفع جنبش سرنگونیطلبی فهم شود.
بیربط بودن این دست سیاستها با منافع طبقاتی و حتی منفعتهای صنفی کارگران، باعث میشود تا حد زیادی این سازمانها و جریانها از جانب کارگران طرد شوند، اما این بدان معنا نیست که توان تخریبی این جریانها به صفر نیل میکند. از جانب اینها، بیشترین آسیب متوجه نمایندگان و پیشروهای کارگری خواهد شد. ژستهای کارگرپناهی، امکانات اندک سازمانی، رسانهای و جایگاه سیاسی روشنفکری اینها، میتواند در اغوا کردن فعالان کارگری موثر واقع شود. تلاشی که از سالها قبل موجب فساد بخشی از فعالان کارگری شده است، میتواند برای به انحراف کشیدن فعالان امروز و آینده نیز موثر واقع شود. منفعت کلان طبقه کارگر در سطح ملی، منطقهای و جهانی، باید سنگ محکی در دستان این رفقا باشد. نمایندگان و پیشروان مبارزات کارگری با تکیه بر سیاست اجتماعی عدالتطلبانه و سوسیالیستی، همراه با تکیه بر سیاست بینالمللی ضدامپریالیستی، نقاب از چهره بخش بزرگی از دشمنان طبقه کارگر برخواهند داشت. تاریخ مبارزات کارگری به کرات اثبات کرده است که هیچ نماینده کارگری به سادگی نمیتواند محبوبیت خود میان کارگران را حفظ کند. علاوه بر تلاشهای سرکوبگران و عاملان سرمایه برای تخریب رهبران عملی طبقه کارگر، اشتباهات سیاسی و محاسباتی خود این رفقا نیز میتواند موجبات شکست را فراهم کند. تناقضات بیشماری که سیاست سرنگونیطلبانه با منافع طبقاتی و صنفی کارگران به همراه خواهد داشت، موجب طرد و خلع ید از مدافعان این سیاستها خواهد شد، حتی اگر این مدافع، نماینده صادق و رزمنده کارگری باشد که هزینههای زیادی را در طی مبارزهها متحمل شده باشد.
سیاست ریاضت اقتصادی و مقاومت کارگری
حاکمیت جمهوری اسلامی ایران بعد از سالهای جنگ، برای بازآرایی اقتصاد سرمایهدارنهای که از ابتدای انقلاب به عهده گرفته بود، سیاستهای تعدیل ساختاری، مقرراتزدایی از بازار سرمایه و بیچیز سازی طبقه کارگر را به شکل پراگماتیستی در دستور کار قرار داد. سه دهه متمادی از اجرای این سیاستها میگذرد. نتایج فاجعهبار این سیاستها بر معیشت طبقه کارگر امروز بیشتر از هر زمانی خود را به نمایش گذاشته است. همگام با رشد اقتصادی و فربه شدن هرچه بیشتر سرمایهداری، بخشهای بیشتری از خدمات اجتماعی با ابزار خصوصیسازی به بازار سرمایه رانده میشوند. خصوصیسازی اغلب صنایع و کارخانهها با سرعتی سرسامآور انجام گرفته است. کوچکسازی دولت و مسئولیت گریزی دولت لحظهای متوقف نشده است. عرصههای درمان، سلامت و آموزش هم از گزند کالاییسازی و خصوصیسازی در امان نماندهاند. این مثنوی هفتاد من با شاهبیت ریاضتکشی اقتصادی، فصل تازهای را گشوده است.
جایگاه ایران در اقتصاد و تقسیم کار جهانی، بخشهای بزرگی از تولید را برای بخش خصوصی بلاموضوع کرده است. تعطیلی صنایع بزرگ و حذف میانجیهای تولید، وابستگی به واردات را افزایش داده و تحریمهای اقتصادی علیه ایران کارآمدی قابل توجهی یافتهاند. بحران اقتصادی و رکود در تولید، موجب افشای بیشتر ناکارآمدی سیاستهای خصوصیسازی شده است. تنها پاسخ موجود به این بحرانها تاکنون چیزی جز تحمیل بیشتر ریاضت اقتصادی به طبقه کارگر نبوده است. تورم افسارگسیخته، ثابت ماندن حقوق کارگران و شدت گرفتن تعدیل نیروی کار برای بخشهایی از سرمایه، سودهای 400 درصدی و برای بخشی دیگر افت 40 تا 50 درصدی تولید یا تعطیلی کامل به همراه داشته است. اما دقیقا در همین اثنا، دولت سال 98 را سال واگذاریهای بزرگ معرفی میکند. دولت میگوید سرانه چهارمیلیونی آموزش را به یک میلیون کاهش خواهد داد و سیاستهای اصل 44 و سیاستهای اقتصاد مقاومتی، بدون ذرهای تعدیل در حال پیگیری و پیادهسازی هستند. همگام با این سیاستها، تعدیل نیرو و بالا بردن بهرهوری با کار بیشتر کشیدن از گرده کارگران شاغل، امتیازی است که شرایط بحرانی برای بالا بردن سودهای نجومی در اختیار سرمایهداران قرار میدهد. اینها و نظایر این سیاستهای اقتصادی، بدون پاسخ و مقاومت طبقه کارگر، به مسیر خود ادامه خواهند داد. خواست ابطال خصوصیسازی چند سالی است در میان اعتراضهای کارگری مطرح میشود، اما در سال جاری این خواست بیان شفافتری به خود گرفته است. مطرح شدن ابطال خصوصیسازی در یک پهنه جغرافیایی گسترده و ملی، طبقه کارگر را در مقام مدافع یک خواست عام ملی سیاسی میکند. از این پس نیروهای سیاسی چه در ساخت دولت، چه در اپوزیسیون، باید پاسخ این مطالبه ی بهبیاندرآمده را مهیا کنند. این یک مرحله تازه از مصاف کارگران ایران است که کیفیتهای تازهای از تشکل، سیاستورزی و سیر به سوی طبقه شدن را طلب میکند.
عام سازی خواسته مشخص ابطال خصوصی سازی
مبارزه با خصوصیسازی و قرار گرفتن در برابر این سیاست توسط کارگران، معنایی متفاوتتر به اعتراضی صنفی میدهد. صنفیگرایی ایزولهشده، در گستردهترین حالت، توان مقابله و رزم موثر را نخواهد داشت. طبقه کارگر برای پیشبرد مبارزاتش ناگزیر باید از نگاهی صنفی به نگاهی ملی، منطقهای و بینالمللی ارتقا یابد. طبقه شدن بدون گام نهادن به عرصه سیاست کلان طبقاتی ممکن نخواهد بود. جامه عمل پوشاندن به سیاست کارگری و تسخیر قدرت سیاسی، بدون پیمودن این مسیر محال است. مطرح شدن خواست عام ابطال خصوصیسازی از جانب کارگران ایران، مرحلهای مهم از سیاست سراسری مبارزهای مشترک است که سرنوشت آحاد جامعه را تحت تاثیر قرار خواهد داد. سازمان دادن اتحادیههای سراسری کارگری در نتیجه پیگیری این خواست عام، میتواند عرصههای تازهای را به روی طبقه کارگر ایران بگشاید. از این رهگذر مبارزه برای دستمزد، ساعت کار و مقاومت در برابر قوانین ضد کارگری ممکن خواهد شد.
دستاورد بزرگ مبارزات جاری کارگران هفتتپه، فولاد، هپکو، آذر آب، کشت و صنعت مغان و… به لرزه در آوردن اسطوره خصوصیسازی و بازار آزاد بود. هزاران صفحه مقاله و کتاب بیانی چنین قدرتمند نمییافت. تنها پیکره بزرگ طبقه کارگر رزمنده است که میتواند پایهایترین سیاستهای سرمایهداری را به مصاف بطلبد.
اسد نوروزی